چقدر قشنگه روز وشب رو با خاطره های تو گذروندن و توی گذشته ها سیر کردن
ولی باور کن راحت نیست
سخته همش با یادت به سر بردن و قدم زدن با خیالت توی کوچه پس کوچه های خاطرات
دقیقه ها واسم سنگین میگذره
جات خیلی خالیه و نبودنت آزارم میده
چیکار میشه کرد
دلخوشیم شده همین نوشته ها ....
فقط من موندم و چهار تا هم صحبت
یه گوشه نشستیم و دلتنگ توئیم
من ، عشق ، خدا و ... عقربه های ساعت
قلبم رو از اسم تو پر میکنم
بغض هام رو هم میدم به ابرها
وقتی که بارون بباره آواز قلبم شنیدنیه .....